مها، دختر زيباي من

ميان وعده قند عسلم ...... ‌ژله ماست .....

     ژله ماست      پودر ژلاتين      آب جوش      ماست      پوره ي ميوه      شكر         يك قاشق چاي خوري پودر ژلاتين را به همراه نصف قاشق چاي خوري شكر، در نصف پيمانه آب جوش حل كردم. هلو و گلابي و موز را له كرده و به دو سوم ليوان ماست اضافه كردم. بعد از مخلوط كردن، گذاشتمش يخچال.     ...
20 تير 1392

عصرانه قند عسلم

     عصرانه:       92/4/17      بيسكويت مادر      خرما پوست كنده      پودر بادام و كنجد براي تزئين     بيسكويت ها رو له كردم و بهش خرما اضافه كردم. كمي ورز دادم و به شكل قلقلي هاي كوچولو كه خوردنش براي ني ني راحت باشه در آوردم. دست آخر توي پودر بادام و كنجد غلتوندمشون.        ...
18 تير 1392

اولين سفر دو نفرانه ي مادر و دختر

     بايد زودتر از اين اينا مي آمدم و خبر مي دادم. نميتونم بگم خوش گذشت اما بد هم نبود تنوع بود. اما بالاترين لذتش مسافرت دونفرانه ي من و دختركم بود. لحظه ي خداحافظي توي فرودگاه نزديك بود جا بزنم و بگم نميرم اما مها خيلي خوب همكاري كرد. يه كم ديرمون شده بود خواستم كيفمو بردارم كه يكي از اون خانوماي خوش اخلاق مودب خوش پوش زيبا!! گفت بيا اينجا. انگار يه چيز مشكوك توي كيفم بود. هي ميگفت يه چيز تاشو تو كيفته و مدام حالت تاشو رو با وسواس ديوانه كننده اي با دستاش تكرار مي كرد. - چاقو نداري؟ چاقوي تاشو - قاشق بچه ات نيست. تاشو باشه - ناخن گير نداري تو كيفت؟ تاشو هستا - بريز بيرون دوباره بگرد. فك كنم سه چهار ب...
18 تير 1392

صبحانه ي عسلم

     تصميم گرفتيم از اين به بعد تا اونجا كه زمان بهم اجازه ميده دستور غذاها و دسر هاي من درآوردي كه براي گل دخترم درست ميكنم رو اينجا بذارم شايد يه روزي خودش براي ني نيش ازشون استفاده كنه. الهي من فداي خودش و ني نيششش.           صبحانه:      92/3/23      خرماي پوست كنده: 2 عدد      كره      زرده تخم بلدرچين: 1 عدد      پودر بادام: كمي براي تزئين       كره رو كمي گرم  و خرما رو بهش اضافه كردم. زرده را افزوده و سريع به هم زدم.  &nbs...
23 خرداد 1392

رويش اولين مرواريد

     ديروز عصر مها خانم دستم رو گرفت و برد سمت دهنش، لبهاشو باز كرد و انگشتم رو گذاشت روي لثه اش و بعد بلند بلند خنديد. جيغغغغغ كشيدم: "مامانيييييييي دندون دندون" و اون همچنان ميخنديد منم با خنده هاش بلند بلند خنديدم. خنده و گريه توام شده بود. چه حس دلنشيني.      نميدونم واقعا ميخواست به من بفهمونه كه دو تا مرواريد خوشگل بين گلبرگ  لبش هاش دارن خودنمايي ميكنند يا اين كارش فقط يه بازي بود. اما اين كارش احساس شاديم رو دو چندان كرده. فورا تماس گرفتم و از بابايي خواستم حدس بزنه. اونم بعد از چند تا حدس اشتباه، گفت: "اي جوونم؛  دندوناش جوونه زدن!" شب هم تا رسيد خونه فورا دستاش...
20 خرداد 1392

يه روز بد

     دو روز پيش كلاسم به دليل تعطيلي بين امتحانات تعطيل بود و من فك كردم طبق روال سالهاي پيش، من هم تعطيلم و نيازي نيست برم مدرسه. خوش و خوشحال به مها صبحونه دادم اونم پوره نخود فرنگي با زرده ي تخم بلدرچين كه برا اولين بار بود ميخورد و خيلي دوست داشت. بعد هم آب ميوه اش رو دادم و يه عالمه با هم بازي كرديم، از اون بازي هاي هيجانيه پر سر و صدا كه شكهاش از خنده در مياد و اونقدر دست و پا ميزنه كه نميشه فهميد دستش كجاستو پاش كجاس. نهارش رو گذاشتم، لباس ها رو شستم و جارو و گردگيري كردم. داشتم حسابي از روز تعطيلم و بودن با دخترم اونم توي خونه لذت مي بردم كه باهام تماس گرفتن كه؛ چرا نمياي؟! اگه تا چند دقيقه ديگه نياي غيبت ميخوري؟...
26 ارديبهشت 1392

مها و شيرين كاري

     خيلي وقته ميخوام كارهايي رو كه دخترم انجام مي ده و از نظر من و باباييش جالب و خنده داره، براتون بنويسم اما تا حالا فرصتش پيش نيامده بود. الان كه دخملي تازه شير خورده و خوابيده اميدوارم بتونم چند تا از اون شيرين كاري هاش رو اينجا ثبت كنم.      خانوم خوشگل ما معمولا موقع خواب پستونك ميگيره و حسابي هم ميمكه و هر وقت خوابش تثبيت ميشه و احتياجي به نيروي كمكي براي خوابيدن نداره، پستونك رو تف ميكنه بيرون و وقتي هم از خواب بيدار ميشه خودش دوباره پستونكش رو ميذاره دهنش و باز لالا!!! دخترم يه پا پرستار كودكِ برا خودش.      جديدا سعي ميكنه سينه خيز بره كه البته با چهار دست و پا م...
14 ارديبهشت 1392

اندر احوالات مها خانوم

     مها خانوم ما چند روزيه كه غذا خوردن رو شروع كرده و كاملا هم با اشتها همه چي رو هاااامممم ميكنه البته بشرط اينكه رقيق نباشه. از فرني گرفته تا حريره بادوم و سوپ همه چي بايد غليظ باشه تا خانوم خوشگل ما بخورهو ازش لذت ببره.      از وقتي با هم ميريم سر كار خيلي خسته ميشه و راحت تر ميخوابه، البته بيداري نصفه شب همچنان به قوت خودش باقيه و غذا خوردن هم نتونسته از تعداد دفعات بيدارشدنش كم كنه. تقريبا هر يك ساعت يك بار بيدار ميشه و شير ميخواد و قبل از اينكه كاملا سير بشه پلك هاش سنگين ميشه و خوابش عميق و دوباره يك ساعت بعد... .      چند روز پيش برا اولين بار زانوهاشو از روي زم...
5 ارديبهشت 1392

دخترم طعم علم رو چشيد!!

     واقعا سر كار رفتن با يه ني ني شش ماهه، اونم بعد از 10 ماه دوري از كار سخته. خيلي خيلي سخته. از 10خرداد پارسال تا همين چند روز پيش، جز چند باري كه برا كارهاي مربوط به مرخصي رفته بوديم اداره، نه همكاري ديده بودم نه دانش آموزي. يه جورايي برا خودم خوش بودم. حيف چه زود تموم شد.      الان كه دارم مينويسم بعد از يه پياده روي يك ساعت و ده دقيقه اي تازه رسيدم خونه. فقط فرصت كردم پوشك مها رو عوض كنم و تند تند نهار بخورم، فك ميكنيد چي؟! نون و بستني. بعدش هم يه ليوان پر آبِ سردِ سرد. پياده روي طولاني اونم با مها و كالسكه و يه عالمه خرت و پرت و وسايل بازي تو اين گرما، حسابي فشارمو ميندازه و دلم يه چيز خن...
27 فروردين 1392