مها، دختر زيباي من

دخترم طعم علم رو چشيد!!

1392/1/27 14:30
نویسنده : مامان آوا
568 بازدید
اشتراک گذاری

     واقعا سر كار رفتن با يه ني ني شش ماهه، اونم بعد از 10 ماه دوري از كار سخته. خيلي خيلي سخته. از 10خرداد پارسال تا همين چند روز پيش، جز چند باري كه برا كارهاي مربوط به مرخصي رفته بوديم اداره، نه همكاري ديده بودم نه دانش آموزي. يه جورايي برا خودم خوش بودم. حيف چه زود تموم شد.

     الان كه دارم مينويسم بعد از يه پياده روي يك ساعت و ده دقيقه اي تازه رسيدم خونه. فقط فرصت كردم پوشك مها رو عوض كنم و تند تند نهار بخورم، فك ميكنيد چي؟! نون و بستني. بعدش هم يه ليوان پر آبِ سردِ سرد. پياده روي طولاني اونم با مها و كالسكه و يه عالمه خرت و پرت و وسايل بازي تو اين گرما، حسابي فشارمو ميندازه و دلم يه چيز خنك و شيرين ميخواد وگرنه الان تو خونه بوي غذا پيچيده؛ البته از خونه همسايه. افسوس ديشب تنبلي كردم و برا امروز نهار درست نكردم. آخه خيلي خسته بودم و ترجيح دادم بخوابم، هر چند از خستگي خوابم هم نبرد و دو ساعتي تو تخت از اين پهلو به اون پهلو شدم.

     امروز دخترم طعم علم رو چشيد. همونطوري كه بغلم بود و داشتم با يكي از دانش آموزها رياضي كار ميكردم ديدم خانوم داره ميگه هووووووووووووم. اين صدا رو وقتي يه چيزي ميخوره از خودش درمياره. اونقدر، وقتي قطره مولتي ويتامين بهش ميدادم، گفتم: "هووووووووووم به به" كه خانوم  فك ميكنه هر چي ميخوره بايد بگه هووووووووم. كاغذ آ4 كه تا زده بودم و روش برنامه كلاسي  نوشته بودم رو گاز زده بود و رياضي و ورزش و چند درس ديگه رو هااااااام كرده بود. دخترم، شنبه و يك شنبه، 3 - 4 زنگ رو تعطيل كرده  بود برا مامانش. تعجب

     بالاجبار همون دست كثيفم رو كردم تو دهنش و دو تكه كاغذ ازش كشيدم بيرون. انگار خيلي بهش مزه داده بود چون هر كاري كردم، شير هم نخورد و تا آخر ساعت چشمش به مابقي كاغذ بود و مترصد فرصت كه بقيه اش رو هم هاااااااام كنه.

      خوابش برد. تا خوابه منم برم بخوابم كه ديگه همچين فرصتي پيدا نميشه. آخخخخخخخخ كه چه بوي غذايي از خونه همسايه مياد. حالا نميشد جاي برنج شمالي اصل، از همين برنج هندي ها درست ميكرد. افسوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ساحل
30 فروردین 92 9:10
الهی..
با مها رفتی سر کلاس ؟؟!!


بلههههههههههههههه