مها، دختر زيباي من

اولين سفر دو نفرانه ي مادر و دختر

1392/4/18 9:01
نویسنده : مامان آوا
936 بازدید
اشتراک گذاری


     بايد زودتر از اين اينا مي آمدم و خبر مي دادم. نميتونم بگم خوش گذشت اما بد هم نبود تنوع بود.

اما بالاترين لذتش مسافرت دونفرانه ي من و دختركم بود. لحظه ي خداحافظي توي فرودگاه نزديك بود جا بزنم و بگم نميرم اما مها خيلي خوب همكاري كرد. يه كم ديرمون شده بود خواستم كيفمو بردارم كه يكي از اون خانوماي خوش اخلاق مودب خوش پوش زيبا!! گفت بيا اينجا. انگار يه چيز مشكوك توي كيفم بود. هي ميگفت يه چيز تاشو تو كيفته و مدام حالت تاشو رو با وسواس ديوانه كننده اي با دستاش تكرار مي كرد.

- چاقو نداري؟ چاقوي تاشو

- قاشق بچه ات نيست. تاشو باشه

- ناخن گير نداري تو كيفت؟ تاشو هستا

- بريز بيرون دوباره بگرد.
فك كنم سه چهار بار وسايلم رو كه با دقت توي كيف جا داده بودم و تمام سعيم رو كرده بودم كه جاشونو به خاطر بسپارم مبادا تو موقعيتي كه مها ناآرومه مجبور شم دنبالشون بگردم؛ از كيفم كه حالا شبيه يه دهن كج بود كه يه وري روي صورت بي قواره ي ميز ولو شده بود ريختم بيرون.

- بذار اينو بذارم

كيف آرايشيم رو برداشت. داد زد: اينجاس،  اينجاس. پيداش كردم.

گفتم خب موچينه

به گشتن ادامه داد و يه چيزي از تو كيف آورد بيرون .
اين همه معطلي بخاطر قفل كيف بود.

مها دقيقا زمان پرواز شروع كرد به شير خوردن و خوابيد تا لحظه ي فرود. به زحمت پستونك رو بين لبهاي كوچولوش گذاشتم و وادارش كردم بمكه وقتي تعداد مسافرها به انگشتاي دست نزديك مي شد با آرامش از خواب بيدار شد
توي فرودگاه داييش رو نشناخت و گريه كرد.اما به مدد يكي از اون جوجه هاي زردش كه عاشقشه با هم دوست شدند
از همون لحظه تا همين امروز وقتي ازش ميپرسيم بابا كو ميگه دَ دَر.دختركم نميدونه كه خودش رفته دَ دَر نه باباش..

 

اينم يه عكس جديد از دخترم طبق قرار قبليمون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامی رها
20 تیر 92 18:50
ماشالله چه خوردنی شده این علوسککککککک بخولمششش


ممنون عزيزم