مها، دختر زيباي من

تولد بابايي (2)

1391/2/23 16:48
نویسنده : مامان آوا
465 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره سلام عششششششششششششق من.

  روز تولد بابايي با عموهات تماس گرفتم و قرار شد با دوستاي بابايي براي شام بيان خونه. اينم بگم كه قبلا با عمو احمد هماهنگ كرده بودم تولد بابايي بياد تهران و بابا از اين موضوع خبر نداشت.

   خريدها خيلييييييي زياد بود و مجبور شدم چندين بار تا سر خيابون اصلي برم و برگردم. ميبخشيد عزيزكم اگه اذيت شدي.

  همه چي تقريبا آماده بود. بابايي آمد خونه و فهميد مهمون داريم اما هنوز نميدونست مهمونها كي هستند. وقتي در رو باز كرد و عمو احمد رو ديد خيلييييييييي خوشحال شد. 

  بهش گفته بودم يه هديه بزرگ داري كه نميشه كادوش كرد.

  راستي بابا جون شكم ماماني رو به عمو احمد نشون داد و اين بار عمو بود كه شوكه شده بود.

  خيلي خوش گذشت ماماني.خيليييييييييييييي. تازه كيكي كه عمو خريده بود هم خيليييييييييييييييي خوشمزه بود.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)