ني ني گلابي من!
سلام عزيزززززز ماماني.
تو اين هفته شما ديگه تقريبا 11 سانتي متر شدي و وزنت هم حدود 110 گرمه. الان تقريبا اندازه يه گلابي شدي. الهي من فدات شمممممممم.
به به گلابي. دلم الان واقعا گلابي ميخواد.
نميدونم اين شبا و روزا داري چي كار ميكني كه يهويي جيغ ماماني رو در مياري.
تو خيابون و سر كلاس كه نميتونم جيغ بكشم و فقط آروم لمست ميكنم، به اميد اينكه دست از كشيدن پوست و گوشت ماماني برداري. اما شبا با درد بدي بيدار ميشم و گاهي هم با جيغ هاي بنفشي كه ميكشم بابايي رو هم بيدار ميكنم، اونم نازت ميكنه، ميبوستت و تو كم كم آروم ميشي.
فكر كنم تند و تند هم غذا ميخوري آخه همش ماماني گرسنه است. هر چند هنوزم پاتو از تو حلق مامان برنداشتي و با ترس و لرز غذا ميخورم مبادا
راستي ديشب با بابايي و خاله مليحه و عمو وحيد رفتيم قدم زديم. بعد از مدت ها تونستم چيپس بخورم و پف و فيل، البته به كمك آب انار. توي مسير برگشت هم دلم آب نبات چوبي خواست و بابايي هم برام خريد.
هفته بعد دوباره ميريم پيش خانم دكتر. از الان براي شنيدن دوباره صداي قلبت يه عالمه ذوق دارم.