مها، دختر زيباي من

هفته 38

1391/7/11 8:01
نویسنده : مامان آوا
348 بازدید
اشتراک گذاری

     ديگه داريم كم كم به ديدن دخترمون نزديك ميشيم. فقط 11 روز ديگه مونده كه محكممممممم بغلش كنم، صورتشو بچسبونم به صورتم و عطر تنش رو بو بكشم. واييييييي خداي من! تصور اين لحظه اشكمو در مياره. خداياااااااااااا اين حس قشنگ رو تو سرنوشت همه ي منتظراي ني ني قرار بده.

     حالا از چكاپ هفته 38 بگم كه: ديروز رفتيم پيش خانوم دكتر. همه چي خوب بود و تو هم مث هميشه اونقدر بالا پايين مي پريدي كه توجه همه رو به خودت جلب كرده بودي. بابايي هم كه فقط ذوق ميكنه كه دخترش اينقدر پر جنب و جوشه. نميدونه كه تو با اين چرخش ها و حركات آكروباتيك، دل و روده و معده و پهلوي ماماني رو به هم مي دوزي.

     ساعت عمل رو هم 7 صبح انتخاب كرديم كه البته بايد 6 صبح بيمارستان باشيم. نميدونم چرا بهش فك ميكنم اينقدر استرس ميگيرم. سعي ميكنم مسير خونه تا بيمارستان، پذيرش، بلوك زايمان و اتاق عمل رو برا خودم مرور كنم اونم با يه عالمه اتفاق هاي خوب و شيرين؛ اما باز فايده نداره. مي ترسم. تا حالا هيچ وقت اينجوري نبودم. خب البته تا حالا هم هيچ وقت برا بدنيا آوردن يه موجود كوچولو از درون خودم بيمارستان نرفتم.

    ديشب ليست چيزايي كه بايد بابايي بياره بيمارستان رو بهش دادم. ميگه من كرير نميارم. نميخوام بچمو بذارم اون تو. ميخوام بغل خودم باشه. امان از اين پدرهاي با احساس. داره كم كم يه كاري ميكنه به دخترم حسادت كنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مرضیه
11 مهر 91 9:19
ای جان ..... قدمش پیشاپیش مبارک آوا جون ......... خوش به حال مها خانوم با این مامان و بابای نمونه ... مواظب خودت باش عزیزم


ممنون عزيزم. لطف داري.