مها، دختر زيباي من

بابايي خونه است!!

1391/3/19 19:23
نویسنده : مامان آوا
341 بازدید
اشتراک گذاری

     سلام عزيز دل ماماني!

     ديروز پسر خاله نجمه، دوست و همكار ماماني، ساعت 11 صبح، با قد 54 س.م و وزن 3900 گرم؛ چشماي قشنگش رو به دنيا باز كرد. خاله نجمه، حالش خيلي خوب بود و از همه چي هم راضي. من كه از خوشحالي بال درآورده بودم فكر كنم از ذوقم به تمام كانتكت هاي گوشيم اس ام اس دادم.

     امروز جمعه است و بعد مدت ها بابايي خونه، داريم با كمك هم اتاق شما رو آماده ميكنيم. اول از تراس شروع كرديم. بابايي رفته توي تراس و به شدت مشغول كردگيري و جابجا كردن وسايله. همش هم سرفه ميكنه و ميگه توخسوپلاسكوو گرفتم. هههههههه منظورش توكسوپلاسموزه. آخه چند وقت پيش يه مامان گربه با ني نيش آمده بود تو تراس. هر چند فقط يه شب موندند اما من از ترس همين توكسوپلاسموز و اينكه خداي نكرده اتفاقي واسه شما بيفته تراس رو منطقه ي ممنوعه اعلام كرده بودم. 

 فعلا كتابها رو هم از اتاق بردم بيرون و مث برج پيزا چيدمشون رو مبل. گلدونها رو هم قراره بزاريم توي تراس. الان كه هوا خوبه و گل ها از اينكه جاشون رو دادند به تو خوشحالند. مطمئن نيستم تا مهر كه شما مياي و هوا رو به سردي ميره و سر منم حسابي با گل خوشبوي خودم گرم ميشه همچنان خوشحال بمونند. چشمک

     عروسكم، عاششششششق ضربه زدن ها و وول خوردن هاتم. هر لحظه دستم روي شكمم هست و لبخند روي لبهام. هر كي منو اينجوري ببينه حتما فكر ميكنه خل شدم. اينم بگم كه يه كوچولو  ماماني رو اذيت ميكني. خانم شما ديگه 22 هفته اي الان، هنوزم دوست نداري پاتو از روي حلق ماماني برداري قربونت برم؟!! البته اونجا خونه شماست و صاحب خونه شمايي اما اگه تصميم گرفتي پاتو از روي حلق ماماني برداري، يه فكري هم به حال اين افت فشار ماماني بكن. آخه اين مدت اونقدر تكرار شده كه وقتي ميخوام سرم وصل كنم، از جاي سوراخ هاي قبلي روي دستم خجالت ميكشم.

    با تمام وجودم عاشقتم و با اينكه دوست ندارم اين روزاي يكي بودن به اين زودي تموم شه اما هر لحظه بيشتر مشتاق در آغوش كشيدنت ميشم دختركم.

    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شرمین
20 خرداد 91 11:22
دوستم .آوا چطور یادت نیارم چقدر خوشحال شدم که نی نی تو راهی داری (زندگی یه دیگه قابل پیش بینی نیست)


عزيزم.ممنون. من واقعا استقامتت رو تحسين ميكنم. كمتر كسي ميتونه در برخورد با زندگي مث تو فكر كنه.
مرضیه
22 خرداد 91 9:16
مبارکه آوا جونم هم تولد پسر همکارت و هم شروع آماده کردن اتاق خانوم گل
خسته نباشی می دونم با شرایط فعلی خونه تکونی خیلی سخته ولی شیرین
مواظب خانوم گل و خودت باش بوس


ممنون عزيزم. آره سخته. اما وقتي ني ني مامان بزرگ زرنگي م مامانم من داشته باشه راحته.
ك‍ژال
23 خرداد 91 14:55
سلام آوا جون حالا تو منو يادت مياد
يادش بخير چه روزاي خوبي با هم داشتيم تو ني ني سايت


سلام عزيزمممممممم. بله. مگه ميشه يادم بره. كژال كجايي؟ چي كار ميكني؟