مها، دختر زيباي من

23 هفته و 4 روزي ماماني.

1391/4/6 18:36
نویسنده : مامان آوا
363 بازدید
اشتراک گذاری

     سلام عروسك من، دخترك شيطونم. الهي من فداي اون دست و پاي كوچولوت شم كه اينطوري محكم به دل ماماني ميكوبي. اين روزا كه 23 هفته رو پشت سر گذاشتي، ضربه هات محكم تر و بيشتر شده. اونقدر محكم كه بابايي ميتونه از روي لباس ماماني حركتت رو دنبال كنه و اونقدر زياد كه شب ها هر وقت بيدار ميشم تو داري توي دلم وول ميخوري و دلم نمياد بخوابم. دوست دارم تا صبح، دستمو بذارم روي دلم، لمست كنم، برات شعر و ترانه بخونم و يك لحظه هم چشمامو از روي دلم برندارم، مبادا لذت ديدن يه حركت كوچولوت رو از دست بدم.

     چند روز پيش بازم برات كتاب خريدم. "قصه ي ما مثل شد" جلد 3 و 5، "مجموعه حكايت هاي بوستان"، "عادتهاي پسنديده براي بچه ها"،و البته "عروسي خاله سوسكه" كه چند روز قبل از اين خريدم و خودم عاشقشم. منو ياد بچگي هام ميندازه كه مادر، با شعر و ترانه و گاهي هم ضرب برامون داستانش رو تعريف مي كرد.

     هر وقت بابايي كتاب " پدر و دختر " رو ميخوند؛ يا ميذاشت توي كيفش تا توي مسيرش به شركت بخونه، بهش حسوديم ميشد، تا اينكه بالاخره كتاب " مادر و دختر " رو پيدا كردم از لحظه اي كه خريدم شروع كردم به خوندنش و اونقدر توي تاكسي محو خوندن شده بودم و با تصور شيطنتهات ريز ريز خنديدم كه اصلا يادم رفت پياده شم و مجبور شدم دوباره تاكسي بگيرم و مسير رو برگردم تا برسم مقصد.

     اينم بگم كه بابايي هم چند وقت پيش كتاب " همه چيز درباره نگهداري از نوزاد " رو خريد و گفت ميخواد بخونه اما من ازش گرفتم و گفتم اول من ميخونم. الان دو هفته است همش ميپرسه تمومش كردي؟؟! منم ميگم نه.  آخه ميخوام كلمه به كلمه اش رو از حفظ بشم عزيزم. كتاب فوق العاده ايه ماماني. تا بزرگ شدن و مادر شدنت برات نگه ميدارم خوشگلكم.

     راستي اين چند روز كه آپ نكردم، دايي جون آمده بودند تهران و من خيليييييييي خوشحال بودم اونقدر كه دردهامو فراموش كرده بودم و رفتم خونه خاله تا بتونم بيشتر ببينمشون. البته مطمئنم كه تو هم دوست داشتي صداي دايي جونت رو بشنوي خانوم كوچولو.

     ميبوسمت به اميد لحظه اي كه توي آغوشم گونه ي كوچولوت رو ببوسم عشق مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مرضیه
10 تیر 91 9:38
بابا مامانی چیزای خوشمزه بخور کتاب و بعدا" باهم می خونید ...
عاشق این دورانم ... آوا جونم از همه ی لحظه هاش لذت ببر که بعدها با اینکه وقت نداری اما دلتنگشون می شی خیلی


غذاي روح ميخوريم.
بهشاد(مادر رادین)
11 تیر 91 16:37
سلام
مامان آوا انشالله به سلامتی زایمان کنی و دختر خوشگلت رو بغل کنی....


ممنون خانومي