مها، دختر زيباي من

رويش اولين مرواريد

     ديروز عصر مها خانم دستم رو گرفت و برد سمت دهنش، لبهاشو باز كرد و انگشتم رو گذاشت روي لثه اش و بعد بلند بلند خنديد. جيغغغغغ كشيدم: "مامانيييييييي دندون دندون" و اون همچنان ميخنديد منم با خنده هاش بلند بلند خنديدم. خنده و گريه توام شده بود. چه حس دلنشيني.      نميدونم واقعا ميخواست به من بفهمونه كه دو تا مرواريد خوشگل بين گلبرگ  لبش هاش دارن خودنمايي ميكنند يا اين كارش فقط يه بازي بود. اما اين كارش احساس شاديم رو دو چندان كرده. فورا تماس گرفتم و از بابايي خواستم حدس بزنه. اونم بعد از چند تا حدس اشتباه، گفت: "اي جوونم؛  دندوناش جوونه زدن!" شب هم تا رسيد خونه فورا دستاش...
20 خرداد 1392

يه روز بد

     دو روز پيش كلاسم به دليل تعطيلي بين امتحانات تعطيل بود و من فك كردم طبق روال سالهاي پيش، من هم تعطيلم و نيازي نيست برم مدرسه. خوش و خوشحال به مها صبحونه دادم اونم پوره نخود فرنگي با زرده ي تخم بلدرچين كه برا اولين بار بود ميخورد و خيلي دوست داشت. بعد هم آب ميوه اش رو دادم و يه عالمه با هم بازي كرديم، از اون بازي هاي هيجانيه پر سر و صدا كه شكهاش از خنده در مياد و اونقدر دست و پا ميزنه كه نميشه فهميد دستش كجاستو پاش كجاس. نهارش رو گذاشتم، لباس ها رو شستم و جارو و گردگيري كردم. داشتم حسابي از روز تعطيلم و بودن با دخترم اونم توي خونه لذت مي بردم كه باهام تماس گرفتن كه؛ چرا نمياي؟! اگه تا چند دقيقه ديگه نياي غيبت ميخوري؟...
26 ارديبهشت 1392

مها و شيرين كاري

     خيلي وقته ميخوام كارهايي رو كه دخترم انجام مي ده و از نظر من و باباييش جالب و خنده داره، براتون بنويسم اما تا حالا فرصتش پيش نيامده بود. الان كه دخملي تازه شير خورده و خوابيده اميدوارم بتونم چند تا از اون شيرين كاري هاش رو اينجا ثبت كنم.      خانوم خوشگل ما معمولا موقع خواب پستونك ميگيره و حسابي هم ميمكه و هر وقت خوابش تثبيت ميشه و احتياجي به نيروي كمكي براي خوابيدن نداره، پستونك رو تف ميكنه بيرون و وقتي هم از خواب بيدار ميشه خودش دوباره پستونكش رو ميذاره دهنش و باز لالا!!! دخترم يه پا پرستار كودكِ برا خودش.      جديدا سعي ميكنه سينه خيز بره كه البته با چهار دست و پا م...
14 ارديبهشت 1392

اندر احوالات مها خانوم

     مها خانوم ما چند روزيه كه غذا خوردن رو شروع كرده و كاملا هم با اشتها همه چي رو هاااامممم ميكنه البته بشرط اينكه رقيق نباشه. از فرني گرفته تا حريره بادوم و سوپ همه چي بايد غليظ باشه تا خانوم خوشگل ما بخورهو ازش لذت ببره.      از وقتي با هم ميريم سر كار خيلي خسته ميشه و راحت تر ميخوابه، البته بيداري نصفه شب همچنان به قوت خودش باقيه و غذا خوردن هم نتونسته از تعداد دفعات بيدارشدنش كم كنه. تقريبا هر يك ساعت يك بار بيدار ميشه و شير ميخواد و قبل از اينكه كاملا سير بشه پلك هاش سنگين ميشه و خوابش عميق و دوباره يك ساعت بعد... .      چند روز پيش برا اولين بار زانوهاشو از روي زم...
5 ارديبهشت 1392

دخترم طعم علم رو چشيد!!

     واقعا سر كار رفتن با يه ني ني شش ماهه، اونم بعد از 10 ماه دوري از كار سخته. خيلي خيلي سخته. از 10خرداد پارسال تا همين چند روز پيش، جز چند باري كه برا كارهاي مربوط به مرخصي رفته بوديم اداره، نه همكاري ديده بودم نه دانش آموزي. يه جورايي برا خودم خوش بودم. حيف چه زود تموم شد.      الان كه دارم مينويسم بعد از يه پياده روي يك ساعت و ده دقيقه اي تازه رسيدم خونه. فقط فرصت كردم پوشك مها رو عوض كنم و تند تند نهار بخورم، فك ميكنيد چي؟! نون و بستني. بعدش هم يه ليوان پر آبِ سردِ سرد. پياده روي طولاني اونم با مها و كالسكه و يه عالمه خرت و پرت و وسايل بازي تو اين گرما، حسابي فشارمو ميندازه و دلم يه چيز خن...
27 فروردين 1392

نوروز مبارك

                                                    امسال بهترين و متفاوت ترين نوروز زندگيم بود. از يك طرف لبخند شيرين دختركم درست لحظه ي تحويل سال دلمون رو شاد كرد و نويد بخش يه زندگي شيرين سه نفرانه شد و از يك طرف ديگه برا اولين بار همه ي تعطيلات رو توي سفر بوديم و همسري كار و البته تلفن همراهشو گذاشته بود كنار و اين هر دو خيلي خيلي برامون لذت بخش بود.      دخترمون با...
17 فروردين 1392

130 روز گذشت

     فدات شم ماماني كه اين روزا نفس برام نذاشتي. خيلي خيلي بهونه گير شدي و همش نق ميزني. نميدونم چي ميخواي و نميتونم راضيت كنم. گاهي يه كاري ميكنم كه برا چند دقيقه آرومي و سرگرم ميشي، ميخندي و دست و پاتو تند تند تكون ميدي اما فقط چند دقيقه، بعد انگار از اون كار هم خسته ميشي و يه بازي جديد و جذاب ميخواي. تنها چيزي كه برا مدت طولاني تري آروم نگهت ميداره، در آغوش گرفتنت و دور زدن تو خونه است. هر از چند گاهي هم يه سر بريم تو اتاقت، پرده رو بزنيم كنار و حياط رو ببينيم، بريم كنار ويترين كمدت، عروسكات رو به هم بزني، يكي رو انتخاب كني بچلونيش و بذاريش دهنت، برگرديم تو سالن، دكمه آيفن رو بزني، بيرون رو نگاه كني و برا مردمي كه از ...
2 اسفند 1391

بدون عنوان

       اين چند روزه كه نبوديم اتفاقات تاثير گذاري تو زندگي دخترم افتاده.       از يه متخصص معروف وقت گرفتيم و خيالمون رو راحت كرد كه گوش ني ني هيچ مشكلي نداره. فقط زمان سرماخوردگي بايد بيشتر از ني ني هاي ديگه مراقبش باشيم و گفت تا الان اين كار رو خيلي خوب انجام داديد.      دخترم كسايي رو ديد كه تا حالا نديده بود فاميل هاي نزديكي كه هنوز نميدونه و نميدونيم بايد چي صداشون كنه!!
21 بهمن 1391

اولين غلت

     بله خانوم خانوما، همين يك ساعت پيش، يعني درست زماني كه برا چند لحظه بازتون گذاشته بودم و رفتم پتويي رو بشورم كه شما مورد لطف و عنايت خاصه قرارش داده بودي؛ اولين غلت بدون مداخله ي ماماني و بابايي و دست و پتو و بالش و خلاصه هر نوع عامل خارجي ديگه اي، رو زدي و دستاورد اون بيدار شدن با ترس بابايي، نصفه نيمه موندن شستشوي پتوي ماماني و مورد تفقد قرار گرفتن جاي خواب مامان و خيس شدنش توسط شخص شخيص شما بود و صد البته دستاورد بزرگ و غير قابل انكار آن، دو تا ستاره درخشانه كه تو تاريكي اتاق ميدرخشه و انگار تمام سعي و تلاشم برا خوابوندن دوباره تون تا همين لحظه بي نتيجه بوده. ...
16 بهمن 1391